سردی دوران نشست
پیکر این خانه را
خانه همان خانه نیست
شیون غم پر کشید
با همه بیم درون
خانه همان خانه نیست
خانه دگر گشته است
عمر شبان فریب
در گذر نیستی است
ز آتش شب سوز مهر
در بن هر روزنی
چشم طمع بسته اند
تنگدل از شام سوگ
لیک ز هر روزنی
می دهد آوای شور
تن همه چشمان شوق
هست بسی در کمین