صفحات

۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

فرياد هاي خاموشي

دريا، - صبور وسنگين 
مي خواند و مي نوشت
... من خواب نيستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نيستم
روزي كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

نظر حرام بکردند و خون خلق حَلال

جَزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فِراق نخفتیم لاجَرَم ز خیال
بدار یک نفس ای قاید این زمام جمال
که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال
دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شِمال؟
به تیغِ هندی دشمن قتال می‌نکند
چنان که دوست به شمشیرِ غمزه قتال
جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حَلال
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال
تو بر کنار فُراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
اگر مراد نصیحت کنان ما اینست
که ترک دوست بگوییم تصوریست محال
به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به درنرود همچنان امید وصال
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری؟
به آب دیده خونین نوشته صورتِ حال
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال
به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی
ولیک ناله‌ی بیچارگان خوشست، بنال!

۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی


بیا زیرِ گنبد‌هایِ سبزِ سبز ، دل آسمان را نگاه داریم ، بی‌ آنکه بشکند

نطفه من یک حادثه بود ... تولدی اتفاقی‌ ... و بر حسب عادت زندگی‌ را ادامه دادم


مادرم بچه نمی‌‌خواست ... پدرم پسر می‌‌خواست ... و من شاعر شدم ... و کمی‌ دیوانه


امروز نوشتم ... زندگی‌ چیزی نیست جز سراب ... هر چند آبادانی هزار هزار


باز نوشتم ... غروب را فراموش کن ... دل به گرگ و میش سحر ببند


تناقض نیست ... اینها انعکاس روح شاعری است که با کمی‌ تاخیر به دنیا آمد