صفحات

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

معنای عشق


مادر ای سايه ‏ي الطاف خدا <>
ای سراسر همه مهر 
ای دل انگيزترين معنی عشق 
ای كه يادت همه آرامش من 
ای وجودت همه خواهش من 
تو نمايانگر الطاف خدايی مادر 
مروه و حج و صفايی مادر 
زير پای تو بهشت است بهشت 
باز هم طفل توام 
هرچه كردم 
چه زيبا و چه زشت 
دست تو گرمترين گرمي مهر 
مهر تو پاكترين معني عشق 
نفست رايحه‏ي ريحان است 
ديدن روی نكويت مادر 
همه درد مرا درمان است 
ورد زير لب تو ذكر دعاست 
خانه با بودن تو 
بهترين باغ دل انگيز خداست 
پاكتر از همه پاكي هايی 
خوبتر ازهمه خوبي هايی 
با صفاتر ز همه دنيايی 
مادرم 
مادر خوبم بخدا 
دفتر عمر مرا 
تو چو شيرازه‏ي هستی هستی 
تو سزاوار چه هستی 
همه چيز 
من چه دارم كه تو را زيبد 
هيچ 
سايه لطف خدايی مادر 
معني عشق و وفايی مادر 
شعر من درخور تفسيرت نيست 
اوج مهری و صفايی مادر
 
...ادامه مطلب

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص می‌ببری دل
که باز می‌نتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پرده‌ها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
!!
 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند