صفحات

۱۳۹۷ مهر ۱۸, چهارشنبه

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست...

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

۱۳۹۷ مهر ۱۱, چهارشنبه

رقص ايرانی

چو گلهای سپید صبحگاهی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو

بیا برخیز و پیراهن رها کن
گره از گیسوان خفته وا کن
فریبا شو
گریزا شو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو

به انگشتان سر گیسو نگهدار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کن
نیایش کن
بلور بازوان بربند و واکن
دو پا برهم بزن پایی رها کن

بپر پرواز کن دیوانگی کن
زجمع آشنا بیگانگی کن
چو دود شمع شب از شعله برخیز
گریز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز بپرهیز
چو رقص سایه‌ها در روشنی شو
چو پای روشنی در سایه‌ها رو
گهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمه‌ای با هم بیامیز
دلارام
میارام
گهی بردار چنگی
به هر دروازه رو کن
سر هر رهگذاری جستجو کن
به هر راهی نگاهی
به هر سنگی درنگی
برقص و شهر را پر های و هو کن

به بر دامن بگیر و یک سبد کن
ستاره دانه‌چین کن نیک و بد کن
نظر بر آسمان سوی خدا کن
دعا کن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کن
منت می پویم از پای اوفتاده
منت می پایم اندر جام باده
تو برخیز
تو بگریز
برقص آشفته بر سیم ربابم
شدی چون مست و بی تاب
چو گلهایی که می لغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم

سوم اردیبهشت هزار سیصد وسی و دو

۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه

قصیده لامیه

چون بد آید هرچه آید بد شود---  یک بلا ده گردد و ده صد شود

آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ ---فلسفه باطل شود، منطق دروغ 

پهلـوانی را بغلطاند خسی- --پشه‌ای غالب شود، بر کرکسی

 کور گردد چشم عقل کنجکاو-- -- بشکند گردونه‌ای را شاخ گاو

 نیکبختان راست ابر فرودین--  زیب بخش ملک و مشاطه زمین 

 تیره بختان راست باران بهار--  سیل خرمن کوب و برق شعله بار 

 آن یکی چون مرغ پرد بر اثیر--  درنوردد شش جهت را روی و زیر

 نی بلا دامی به راهش افکند--  نی کمند حادثه بر وی تند

 این یکی آهسته پیماید رهی--  لغزدش پائی و افتد در چهی

 این یکی را آب سیل خانه کوب--  آن یکی را مرکب سهل الرکوب 

 خاک آن را نیشکر بارآورد--  این یکی را حنظل و خار آورد 

 این یکی را آتش افروزد چراغ--  بر دل آن یک نهد چون لاله داغ

 این یکی را باد پیک مژده بر--  این یکی را حامل رنج وخطر

دکتر باقر عاقلی در جلد سوم کتاب مشهور خویش، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ذیل شرح حال وثوق الدوله، در مورد زمان سروده شدن این مثنوی می‌نویسد:

...[بعد از آنکه] قرارداد ۱۹۱۹ سر نگرفت و احمد شاه به ایران بازگشت و وثوق‌الدوله در تیر ماه ۱۲۹۹ از ریاست دولت کناره‌گیری نموده به سلیمانیه رفت، پس از سرودن این مثنوی به اروپا سفر کرد.


همچنین دکتر حسن ذوالفقاری در کتاب داستان‌های امثال، به نقل از فرهنگ نامهٔ امثال و حکم ایرانی، شأن نزول این قصیده را چنین ذکر کرده‌است:

وثوق الوله در حال شکست سیاسی و تبعید، با حالی زار با اتومبیل به طرف شمال در حرکت بود که گاوی با شاخ خود به طرف ماشین حمله برد و به رادیاتور ماشین صدمه زد؛ و وثوق الدوله تحت تأثیر این واقعه و با توجه به بدبیاری‌های سابق خویش، سرود:




نام بعضی نفرات

یاد بعضی نفرات
 روشنم می دارد:
 اعتصام یوسف
 حسن رشدیه.

 قوتم می بخشد
 ره می اندازد
 و اجاق کهن سرد سرایم
 گرم می آید از گرمی عالی دمشان.

 نام بعضی نفرات 
رزق روحم شده ست
 وقت هر دلتنگی
 سویشان دارم دست
 جرئتم می بخشد
 روشنم می دارد.