صفحات

۱۳۹۵ تیر ۲۰, یکشنبه

آن همه دویدن و سراب این همه درخشش و سیاه

نازی 
نازی مرد
آن همه دویدن و سراب
این همه درخشش و سیاه 
تا كجا من اومدم
چطوری برگردم ؟
چه درازه سایه ام
چه كبود پاهام
من كجا خوابم برد ؟
یه چیزی دستم بود! كجا از دستم رفت ؟
من می خواهم برگردم به كودكی
قول می دهم كه از خونه پامو بیرون نذارم 
سایه مو دنبال نكنم 
تلخ تلخم, 
مثل یك خارك سبز 
سردمه و می دونم هیچ زمانی دیگه خرما نمی شم 
چه غریبم روی این خوشه سرخ 
من می خوام برگردم به كودكی!!
نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !!
كفش برگشت برامون كوچیكه 
پابرهنه نمی شه برگردم ؟
پل برگشت توان وزن ما را نداره! برگشتن ممكن نیست 
برای گذشتن از ناممكن , كی یو باید ببینیم؟!! 
رویا رو , رویا رو , رویا رو , رویا رو
رویا را كجا زیارت بكنم ؟
در عالم خواب 
خواب به چشمام نمی آد! 
بشمار , تا سی بشمار ... یك و دو 
یك و دو 
سه و چهار
پنج و شش
هفت و هشت
نه و ده ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

پل برگشتن توان وزن ما رو نداره 😟