صفحات

۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

خاکستری

وقتی دلتنگم
به تو می اندیشم
یاد تو مربعی ست محو و لرزان
در زمینه ی خاکستری روشن
در این مربع ها
من با بهم زدن پلک هایم
گذشته را نقاشی می کنم
بین من و تو
غبار و دیوار است
به سحر این مربع ها
من از دیوار می گذرم
در رسیدن به تو
تنها راه گذشتن است..
باید چراغ رنگ به دست بگیرم
و در خاکستری هایم
به دنبال تو بگردم
ای کاش
ای کاش
می توانستم یک قطره بیشتر
با سرخ نقاشی کنم
...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دلتنگ که باشی یک بوی عطر مشابه باعث بغضت میشود...

دلتنگ که باشی یک تشابه اسم باعث میشود قلبت چندلحظه از کار بایستاد...

دلتنگ که باشی درخودت فرو میروی و به خاطراتت با او می اندیشی...لبخندی گوشه ی لبت مینشیند و در آخر یک اه پرحسرت میکشی و بغضت را فرو میخوری...

دلتنگ که باشی آرزو میکنی کابوس زندگی ات هرچه زودتر تمام شود...

دلتنگ که باشی هر جا مداد ببینی اسمش را حک میکنی...

دلتنگ که باشی گاهی بی دلیل خدا را زیر لب صدا میزنی و امیدواری منظورت را بگیرد....

دلتنگ که باشی وقتی اسمش را زیر لب تکرار میکنی آرام میگیری...

دلتنگ که باشی در شادی ها و غمهایت چشمهای او تنها تصویری است که در ذهنت می آید...

دلتنگ که باشی خودت را شاد و بی غم نشان میدهی...بلند بلند میخندی...شوخی میکنی...میخواهی دیگران را هم بخندانی...اما در تنهایی هایت بغض رفیق وفادارت است....

دلتنگ که باشی دلت میگیرد...از خودت...از بودنت...

دلتنگ که باشی پر میشوی...از بغض...از آه...از تلخی...و خالی میشوی

از آرامش...شادی...امید!

دلتنگ که باشی نوشته هایت به اندازه ی دلتنگی هایت تلخ میشوند...

دلتنگ که باشی آرزویی جز دیدار او نداری...

دلتنگ که باشی در هوای بارانی بغض میکنی...بی دلیل!

دلتنگ که باشی گاهی ترجیح میدهی ساکت باشی...

دلتنگ که باشی...دلتنگ که باشی...آه امان از وقتی که دلتنگ باشی...کاش هیچ وقت دلتنگ نباشی