صفحات

۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

سه قطره خون


دريغا كه بار دگر شام شد
سراپاي گيتي سيه فام شد
همه خلق را گاه آرام شد
مگر من ، كه رنج و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشي در مزاج
بجز مرگ نبود غمم را علاج
وليكن در آن گوشه در پاي كاج
چكيده است بر خاك سه قطره خون


این شعر در داستان سه قطره خون نوشته صادق هدایت می باشد.

داستان سه قطره خون را از اینجا بخوانید

هیچ نظری موجود نیست: