صفحات

۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی


بیا زیرِ گنبد‌هایِ سبزِ سبز ، دل آسمان را نگاه داریم ، بی‌ آنکه بشکند

نطفه من یک حادثه بود ... تولدی اتفاقی‌ ... و بر حسب عادت زندگی‌ را ادامه دادم


مادرم بچه نمی‌‌خواست ... پدرم پسر می‌‌خواست ... و من شاعر شدم ... و کمی‌ دیوانه


امروز نوشتم ... زندگی‌ چیزی نیست جز سراب ... هر چند آبادانی هزار هزار


باز نوشتم ... غروب را فراموش کن ... دل به گرگ و میش سحر ببند


تناقض نیست ... اینها انعکاس روح شاعری است که با کمی‌ تاخیر به دنیا آمد



هیچ نظری موجود نیست: