ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
|
||
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم
|
||
مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
|
||
مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم
|
||
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
داعی دولت به هر مقام که هستیم
|
||
در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم
در همه عالم بلند و پیش تو پستیم
|
||
ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای
تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم
|
||
دیده نگه داشتیم تا نرود
با همه عیاری از کمند نجستیم
|
||
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
جان گرامی نهاده بر کف دستیم
|
||
دوستی آنست سعدیا که بماند
عهد وفا هم بر این قرار که بستیم
|
۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه
ما در خلوت به روی خلق ببستیم
Labels:
ادبیات ایران,
سعدي,
شعر ایران,
شعر قدیم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر