صفحات

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

چلیپا

رخسار تو در ظلمت گیسوی چلیپا
صبح دل‌ عشاق بود در شب یلدا

پیمانه صهبای نگاه تو در آن صبح
خود مست و دو صد مست بر آن واله و شیدا

و آن موی که نخجیر گه گله دلهاست
در هر خم او کرده دلی‌ مسکن و ماوا

یک خرمن و صد قافله دل‌ چشم بدش دور
بر هر دل‌ از این قافله صد راز هویدا

افسانه شد امروز دگر دوره آعجاز
شق و القمر و مار و شفا و ید بیضا

چشم تو مسیح من و گیسوی تو افسون
افسون فریبنده تر از معجز عیسی

بیمار ندیدم که به یک رمز و اشاره
با مار کند حسرت بیمار مداوا

ابروی تو بر نطع رخ ماه تو گویی
شق و القمری کرده به دو خنجر برا

هم چتر فریباست به سر چشمه خورشید
هم طره طوراست به اتشگه سینا

زان دانه فلفل که فتاده بکناری
افتاده به هر گوشه دل‌ خال سویدا

فلفل نه که این دانه جانسوز شبق فام
خالی‌ است به گلبرگ تن غنچه حمرا

یا زنگی مستی است که در ظلمت گیسو
خوابیده به مهتاب بنا گوش تو تنها

...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: