صفحات

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

قلم چرخید و فرمان را گرفتند

قلم چرخیــد و فـرمان را گرفتنـد ورق بـرگشت و ایـران را گـرفتنـد بـه تیتـر « شـاه رفـت ِ» اطـلاعات توجـه کـرده کیهـان را گـرفتنــد چپ و مذهب، گره خوردند و شیخان شبـانه جـای شـاهان را گـرفتنـد همـه ازحجـره ها بیـرون خـزیدند به سـرعت سقف و ایوان را گرفتنـد گـرفتنـد و گـرفتن کـارشـان شد هـرآنچه خـواستند آن را گرفتنـد بـه هـر انگیــزه و با هـر بهــانـه مسلمـان، نامسلـمان را گـرفتنــد به جــرم بدحجـابی، بـد لباســی زنـان را نیـز، مـردان را گـرفتنــد سـراغ سفـره هـا، نفتــی نیــامد ولیکـن در عـوض نـان را گـرفتنـد یکی نان خواست، بردندش به زندان از آن بـیچـاره دنـدان را گـرفتند یکـی آفتـابه دزدی گشت افـــشا به دست، آفتابه داشت آن را گرفتند یکـی خـان بـود از حیـث چپـاول دوتـا مستخـدمِ خـان را گـرفتنـد فـلان مُـلا، مخـالف داشت بسیـار مخـالـفهـای ایشـان را گـرفتنـد بـده مــژده بـه دزدان خـزانـــه کـه شـاکـیهـای آنـان را گـرفتند چـو شـد در آستـان قـدس، دزدی گــداهـای خـراسـان را گـرفتنـد بـه جــرم اختـلاس شـرکـت نفت بــرادرهـای دربــان را گـرفتنــد نمیخـواهنـد چـون خـر را بگیرند محبـت کـرده پـالان را گـرفتنــد غـذا را آشپـز چـون شـور میکـرد سـر سفــره نمکـدان را گـرفتنـد چـو آمـد سقـف مهمانخـانه پايین بـه حکـم شـرع، مهمـان را گرفتند بـه قـم از روی تـوضیـح المسـايـل همـه اغــلاط قـرآن را گـرفتنــد بـه جـرم ارتـداد از دیــن اســلام دوبـاره شیـخ صنعـان را گـرفتنـد بـه این گله، دوتا گـرگ خــودی زد خـدايی شـد که چـوپان را گرفتند بـه مـا درد و مـرض دادنـد بسیـار دلیلـش اینکـه درمـان را گـرفتند مقـام رهبـری هـم شعـر مـیگفت ز دستـش بنـد تنبـان را گـرفتنـد همـه ایـنها جهنـم، ایـن خـلایق ز مـردم دیـن و ایمـان را گـرفتنـد
...ادامه مطلب

۳ نظر:

ناشناس گفت...

این شعر را هادی خرسندی سروده نه سیمین بهبهانی

ناشناس گفت...

http://greenbloggercamp.wordpress.com/about-us/

از شما دعوت می شود به جامعه ی وبلاگنویسان سبز بپیوندید تا موضع گیری های ما وبلاگنویسان رسمی تر و کوبنده تر شود

Gilehmard گفت...

عزیز جان . شعر از هادی خرسندی است . از کی تا حالا سیمین بهبهانی طنز پرداز شده ؟