صفحات

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

نامه ای به عرش

سلام خدا خان
کم پیدایی عزیز! خوبی ؟ از حال ما اگر بخواهی نه! خوب نیست. دلمان بدجور گرفته و بغض فروخورده ای راه گلویمان را بند آورده. کابوس از دست دادن یاران و نزدیکان رهایمان نمیکند، اشک در چشمهامان خیمه زده، با اینهمه امیدواریم هنوز. نمیدانم تو الان در کجا هستی اما لابد فرسنگها فاصله داریم. من ایرانم. نامش تابحال به گوشت خورده؟ حتما اینجور است. آخر اینروزها همه ی روزنامه ها و تلویزیونها از دلاوری جوانان سرزمین من و از بی آبرویی حاکمانش سخن میگویند.فکر میکنم خیلی بالا رفتی خدا جان. آنقدر که زمینیان را نه میبینی نه میشنوی! لابد تو هم ازینهمه جور به تنگ آمده ای.

اینقدر که بی خیال شدی. آخر مگر میشود اینهمه جنایت و اینهمه ظلم را دیده باشی و سکوت کرده باشی ... که چگونه اینروزها سفتی باطوم را روی تنهای ترد و جوان ما امتحان میکنند، که چطور خواهران و برادرانم بیگناه و معصوم در خون خود میغلتند، که آسفالتهای شهر چه گلگون است و خیابانها گواهند بر هرآنچه میگویم، خدا دیدی پدران و مادران را که تا به ابد داغدار شدند و حتی نتوانستند آنطور که میخواهند با عزیزشان وداع کنند، خانواده هایی که نگران و سرگردان بازداشتگاهها و تمام سردخانه های کشور را زیر پا مینهند در جستجوی جگرگوشه شان. خیلی درد دارد خدا. میفهمی؟ کمرت خم میشود یک شبه موهایت میشود مثل برف . درد از دست دادن فرزند، برادر، خواهر، پدر، مادر آنهم بیگناه خیلی سنگین است. درد بیخبری هم خیلی تلخ است . شاید اینها را ندانی، بس که تنهایی.

راستی خدا! ندا را چی ؟ میخواهی بگویی ندایمان را هم ندیدی؟ سی ان ان، اورونیوز تمام شبکه های خبری دنیا صورت خون گرفته ی ندا را نشان داد، همه دیدند و با ما گریستند. آنوقت تو که اینهمه خدایی ندیدی؟

ما که چیز زیادی هم نمیخواهیم. پس کجایی خدا؟ نکند روسیه تو را هم فریب داده باشد و سرت گرم معاملات نفتیست؟ منهم ساده ام ها ... اینروزها حقوق بشر و جان انسان کیلویی چند؟

خدا بیا نزدیکتر، شاید صدایمان بتو برسد. ما تمام این شبها دردمند و بلند همه یکصدا فریادت میکنیم اما جواب نمیدهی. ضجه های دلخراش مادر سهراب بر گور فرزندش را شنیدی؟ هرکه شنید دلش به درد آمد و اشک امانش را برید.صدای گریه ی مادران، صدای در خود شکستن پدران، صدای ناله ی دربندان ... آنها را چه؟ نه! نمیشنوی که اگر میشنیدی تاب نمی آوردی !

میدانی خدا جان! تو که غریبه نیستی. من اینروزها به خیلی چیزها شک کرده ام. حتی به تو! آنقدر که ته مانده ی ایمانم را هم بالا آوردم.

اصلا میدانی خدا! همیشه فکر میکردم تو خالق مایی، اما دارم به یقین میرسم که ما خالق توییم...
...ادامه مطلب

۱ نظر:

ali گفت...

salam khobin in maghaleh ke inja gozshtin midoni chera ziba bod chon az tahe ghalb az del bar khasteh bod delemon terekid eyyyyyyyyyyyy khoda