از ناله ی درختان
از وسوسه ی توفان گون باد
و از غشغشه ی مسلسل
جستم نامت را؛
تنها دیوانه ای را یافتم
که دشنه در دل داشت
و دل در دیس،
در باران اشک می خندید
و با آهنگین ترین تجلی سکوت می رقصید،
در حالیکه زیر لب فریاد می زد:
"او تنها به بامداد رسید"
از وسوسه ی توفان گون باد
و از غشغشه ی مسلسل
جستم نامت را؛
تنها دیوانه ای را یافتم
که دشنه در دل داشت
و دل در دیس،
در باران اشک می خندید
و با آهنگین ترین تجلی سکوت می رقصید،
در حالیکه زیر لب فریاد می زد:
"او تنها به بامداد رسید"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر