صفحات

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

من بهارم تو زمين

من بهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درخت ام تو بهار
ناز انگشت های بارون تو باغ ام میکنه
میون جنگل ها تاق ام میکنه
تو بزرگی مث شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مث شب.
خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو .
تازه ، وقتی بره مهتاب و هنوز
شب تنها باید راه دوری بره تا دم دروازه ی روز
مث شب گود و بزرگی مث شب.
تازه ، روزم که بیاد تو تمیزی مث شبنم مث صبح.
تو مث مخملی ابری مث بوی علفی

مث اون ململ مه نازکی : اون ململ مه
که رو عطر علفا ، مثل بلاتکلیفی هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن میون مرگ و حیات .
مث برفائی تو . تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قله مغروربلندی که به ابرای سیاهی و بادای بدی می خندی
من بهارم تو زمین
من زمین ام تو درخت
من درختم تو بهار،
ناز انگشتای بارون تو باغ ام میکنه
میون جنگل ها تاق ام میکنه
...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: