غرق در بغضم
غرقه در بغض های ناشکسته
ماتمی که از تلالوء شب لبریزاست
ماتمی که پیوندی آن را گسسته
ناله ای نیست و سر انجامی زاین پیکار
چون پنیری ماندم در حصار یک منقار
آه،عجب سرد است این پوستین چرکین
سرد تر از انجماد روزهای تیر
می جنگم با زمانه و ناجح تر از همه
اما غربت صحن ایشان چه زود کرده مرا پیر!
غرقه در بغض های ناشکسته
ماتمی که از تلالوء شب لبریزاست
ماتمی که پیوندی آن را گسسته
ناله ای نیست و سر انجامی زاین پیکار
چون پنیری ماندم در حصار یک منقار
آه،عجب سرد است این پوستین چرکین
سرد تر از انجماد روزهای تیر
می جنگم با زمانه و ناجح تر از همه
اما غربت صحن ایشان چه زود کرده مرا پیر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر