صفحات

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

تو پرنده بودی من سرو


زیـر بـارون راه نـرفـتـی
تابفهمی من چی میگم
تو نــدیـدی اون نـگاه رو
تا بـفهـمـی از کی میگم.

چشمای اون زیر بارون
سـر پـنـاه امـن مـن بـود
سـایـه بـون دنـج پـلـکـاش
جـای خـوب گـم شـدن بود

تنها شب مونـده و بارون
همه ی سهم من این بود
تو پـرنـده بودی مـن سـرو
ریشـه هام توی زمین بود

اگـه اون رو دیـده بــــــودی
با من این شعر رو می خوندی
رو بـه شــب دادمــی کشـیــدی
نـــــــــــــــازنین ! چرا نموندی ؟

حـــالا زیــر چـتـــر بـارون
بی تو خیس خیس خیسم
زیــــــــــر رگبــــار گـلایـه
دارم از تــو می نـویـســم

تنها شب مونده و بارون
همه ی سهم من این بود
تو پرنده بودی من سرو
ریشه هام توی زمین بود
...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: