صفحات

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

حراج عشق

به نظر من این غزل یکی از بهترین های شهریار است. بزرگان ادبیات به جرات معتقدند که شهریار اولین شاعریست که خیال یار رو از خود یار جدا کرده است.

چو بستی در بروی من، به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه‌ی دل روبرو کردم

فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
ز حال گریه پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

ازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بسیار زیبا بود. البته به نظر من همهِ اشعارِ استاد شهریار بی نهایت زیبا هستند.