صفحات

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

آرزوها


اي خوشا مستانه سر در پاي دلبر داشتن
دل تهي از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهين محبت بي پر و بال آمدن
پيش باز عشق آئين كبوتر داشتن

سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بياد روي جانان اندر آذر داشتن

اشك را چون لعل پروردن بخوناب جگر
ديده را سوداگر ياقوت احمر داشتن



هر كجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر كجا نار است خود را چون سمندر داشتن

آب حيوان يافتن بيرنج در ظلمات دل
زان همي نوشيدن و ياد سكندر داشتن

از براي سود، در درياي بي پايان علم
عقل را مانند غواصان، شناور داشتن

گوشوار حكمت اندر گوش جان آويختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن

در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچيزي سرو و صنوبر داشتن

از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را كيمياگر داشتن

همچو مور اندر ره همت همي پا كوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: