صفحات

۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی

در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
كاش یارب كه نیفتد به كسی ، كار كسی
هر كس آزار منِ زار پسندیدولی
نپسندید دلِ زار من آزارِ كسی
آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت شبِ تارِ كسی
سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من
هر كه باقیمت جان بود خریدار كسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نكوشید پس گرمی بازار كسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
كس مبادا چو من زار گرفتار كسی
تا شدم خار تو رشكم به عزیزان آید
با الها ! كه عزیزی نشود خوار كسی
آنكه خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزی است هوادار كسی
لطف حق یار كسی باد كه در دورة ما
نشود یار كسی تا نشود باركسی
گر كسی را نفكندیم بسر سایه چو گل
شكر ایزد كه نبودیم به پا خار كسی
شهریارا سرم ن زیر پس كاخ ستم
به كه بر سرفتدم سایة دیوار كسی

...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: