صفحات

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول

با تشکر از مریم که با کامنت خود ما را به یاد این قصیده انداختند.


الحَذار ای غافلان زین وحشت آباد الحَذار
الحَذار ای عاقلان زین دیو مردم، الفرار

ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عَفِن وین آب های ناگوار

عرصه نادلگشا و بقعه نادلپسند
قرصه‌ای ناسودمند و شربتی ناسازگار

مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصم
جهل را در دست تيغ و عقل را در پای خار

عرصهای نادلگشا و بقعهای ناسودمند
فُرضهای نادلپذیر و تربتی ناسازگار

مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار

از تو میگویند هر روزی دریغا ظلمِ دی
وز تو میگویند هر سالی عَفَی اللَّه ظلمِ پار

آخر اندر عهدِ تو این قاعدت شد مستمر
در مساجد زخمِ چوب و در مدارس گیرودار

دین چو رایِ تو ضعیف و ظلم چون دستت قوی
امن چون نانت عزیز و عدل چون عِرضِتو خوار

جهد آن کن تا درین دهروزه عمر از بهرِ نام
صد هزاران لعنت از تو بازماند یادگار

امن در وی مستحیل و عدل در وی ناامید
کام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار

ماه را ننگ محاق و مهر را نقص کسوف
خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار


َسر در او ظرفِ صُداع و دل در او نطع بلا
گل در او اصل زکام و می در او تخم خمار


شير را از مور صد زخم، اینت انصاف جهان
پيل را از پشه صد رنج، اینت عدل روزگار

نرگسش بیمار بینی لاله‌اش دل‌سوخته
غنچه‌اش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار

تو چنین بی‌برگ در غربت به خواری تن‌زده
وز برای مقدمت روحانیان در انتظار

بوده‌ای یک قطره آب و پس شوی یک‌مشت خاک
در میانه چیست این آشوب و چندین کارزار

قوّت پشّه نداری جنگ با پيلان مکن
همدلِ موری نه ای پيشانی شيران مخار

گه زِ مالِ طفل میزن لوتْهای معتبر
گه ز سیمِ بیوه میخر جامه های نامدار


تو به چشم خویش بس خوب رویی، ليک باش
تا شود در پيشِ رویت دست مرگ آیينه دار

سخنی در باره عبدالرزاق اصفهانی
جمال‌الدین محمدبن عبدالرزاق اصفهانی یا اسپهانی شاعر سده ششم هجری بود. عبدالرزاق از شاعرانی است که از تصوف و حکمت بهره فراوان داشته است. وی پدر کمال‌الدین اصفهانی است. دیوانش نزدیک به بیست‌هزار بیت شعر است. جمال‌الدین عبدالرزاق درلطافت طبع يگانه و در فضل و هنر سرآمد بود. جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در حدود سال ۵۸۸ هجری قمری درگذشت.
قصیده بالا حاکی از اوضاع پریشان و نابسامانی احوال مردم بر اثر ظلم و بیعدالتی در
جامعه آن روز اصفهان است. شاعر ٬ در آن ٬ ستمگران حاکم بر جان و مالِ مردم را پلنگان درندهخو و نهنگان قهّار میخواند و از ظلم و بیداد آنان فریاد برمیآورد و به مشاجرات و منازعات مذهبی در
مساجد و مدارس اشاره میکند و از نابودی امن و عدالت در روزگار خود به خداوند پناه می برد
منابع
لغت‌نامه دهخدا
سوانح روزگار و زندگی جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی
ویکی پدیا


...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: