تصنیف این شعر با صدای فرشاد جمالی را از اینجا بشنوید
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از اتش عشق
مرا اتش به جان بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرا با یک جهان اندوه جان سوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از اتش عشق
مرا اتش به جان بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرا با یک جهان اندوه جان سوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر