سر به سنگي مي زدم فرياد خوان
پاسخم آمد شكست استخوان
سنگ سنگين دل چه مي داند كه مرد
از چه سر بر سنگ مي كوبد به درد
او همين سنگ است و از سرها سر است
سنگ روز سر شكستن گوهر است
تا چنين هنگامه ي سنگ است و سر
قيمت سنگ است از سر بيشتر
روزگارا از توام منت پذير
گوهر ما را كم از سنگي مگير
هر كه با سنگي ز سويي تاخته ست
سايه هم لعل دلي انداخته ست
۱ نظر:
ally bod chalipa jan
mer30
ارسال یک نظر