صفحات

۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

هر كه دلارام ديد از دلش آرام رفت

هر كه‌ دلارام‌ ديد از دلش‌ آرام‌ رفت

‌چشم‌ ندارد خلاص‌ هر كه‌ در اين‌ دام‌ رفت


ياد تو مي‌رفت‌ و ما عاشق‌ و بي‌دل‌ بديم

‌پرده‌ برانداختي‌ كار به‌ اتمام‌ رفت


ماه‌ نتابد به‌ روز چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت

‌سرو نرويد به‌ بام‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت


مشعله‌اي‌ بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق

‌خرمن‌ خاصان‌ بسوخت‌ خانه‌گه‌ عام‌ رفت


عارف‌ مجموع‌ را در پس‌ ديوار صبر

طاقت‌ صبرش‌ نبود ننگ‌ شد و نام‌ رفت


گر به‌ همه‌ عمر خويش‌ با تو برآرم‌ دمي

‌حاصل‌ عمر آن‌ دم‌ است‌ باقي‌ ايام‌ رفت


هر كه‌ هوايي‌ نپخت‌ يا به‌ فراقي‌ نسوخت

‌آخر عمر از جهان‌ چو برود خام‌ رفت


ما قدم‌ از سر كنيم‌ در طلب‌ دوستان

‌راه‌ به‌ جايي‌ نبرد هر كه‌ به‌ اقدام‌ رفت


همت‌ سعدي‌ به‌ عشق‌ ميل‌ نكردي‌ ولي

‌مي‌ چو فرو شد به‌ كام‌ عقل‌ به‌ ناكام‌ رفت‌


قسمتهايي از شعر با صداي استاد جلال الدین منبری


...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: