صفحات

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

مرغ دریا


آن که مست آمد و دستی بر دل ما زد و رفت

در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهايی ما را به رخ ما بکشد

تنه ای بر در اين خانه زد و تنها رفت

دل تنگش سر گل چيدن از اين باغ نداشت

قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

بس که اوضاع جهان درهم و ناموزون ديد

قلم نسخ بر اين خط چلیپا زد و رفت


چه هوايی به سرش بود که با دست تهی

پشت پا بر هوس دولت دنيا زد و رفت

مرغ دريا خبر از يک شب طوفانی داشت

گشت و فرياد کشان بال به دريا زد و رفت

دل خورشيدی اش از ظلمت ما گشت ملول

بی شفق بال به بام شب يلدا زد و رفت

...ادامه مطلب

۴ نظر:

ناشناس گفت...

hich vaght kamele in sher o nadide boodam va nemidoonetam az kie kheili ziba bood weblog kheili jalebi doroost kardin

ناشناس گفت...

"بی شفق بال به بام شب يلدا زد و رفت" چلیپا جان زیبا بودومثل همیشه با معنا ولی خدا کنه شب یلدای ایران بی شفق نمونه. موفق باشی.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز، از اين كه از ادبيات فاخر ايرن در وب نوشته هايت استفاده مي كني خوشحالم و سپاسگزار. فقط اگر با ذكر منبع باشد بسيار سودمندتر است، تا دوست عزيزمان نگويند نمي داند اين شعر از كيست.
براي اطلاع دوست ناشناس، اين شعر از مجموعه اشعار كتاب سياه مشق، اثر امير هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه، خدايش حفظ كناد) است.

ناشناس گفت...

سلام خدا قوت سايتتون خيلي قشنگه!!شعر هاي بسيار زيبايي هستند فقط نام شاعران را نيز بياوريد ممنونم