صفحات

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

پرده نیلی


رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم

چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم

ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست
این شوخ دیده را به مسیحا گذاشتیم

بالای هفت پرده نیلی است جای ما
پا چون حباب بر سر دریا گذاشتیم

کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات
تا دست خود بگردن مینا گذاشتیم

شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست
فهم سخن به مردم دانا گذاشتیم

در جستجوی یار دلازار کس نبود
این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم

ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست
بنیان زندگی به ما را گذاشتیم

صد غنچه دل از نفس ما شکفته شد
هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم

ما شکوه از کشکش دوران نمی کنیم
موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم

از ما به روزگار حدیث وفا بس است
نگذاشتیم گر اثری پا گذاشتیم

بودیم شمع محفل روشندلان رهی
رفتیم و داغ خویش به دلها گذاشتیم

...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: