صفحات

۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

دو زلف رها


به دوش من بفشان وقت بوسه زلف رها را
به شرط آنکه نبینم در آ نسیم صبا را
چه جای حیرت من ؟ ای ستاره چون ز درایی
درخشش تو کند خیره چشم اینه هارا
به بوسه لب بگشا بیم طعن خلق ندارم
چه گونه بست توانم زبان یاوه سرا را ؟
دلم به شوق تو پر زد که وقت بوسه ی شیرین
شنیدم از نفس دلکش تو عطر وفا را
به راه عشق کشاندی مرا ز ناز نگاهی
بدین کرشمه سپردی به گریه دیده ی ما را
تو آفتاب منی چهره برمتاب ز عاشق
که یک شعاع تو روشن کند دو چشم سها را
چرا به معجزه نقاش دهر نسپارم
کهدل به پرده ی چشم تو یافت نقش خدا را
ز رشک آنکه تو را چشم آفتاب بیند
گرفته ام به دو دست خیال روزنه ها را
مرو مرو که دگر تاب رفتن ندارم
بمان و بر سر دوشم فشان دو زلف رها را

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ba salam aghaye admine in site jaleb (chalipa)
ba pozesh az mozahemat, man mikhastam esme in meldoy ke shoma dar siteton peyvand dadein ro bedoanm... hamoon meldoy ke be hamrahe piano va taar navaakhte mishe... age lotf konin esme un file ro begin mamnon misha.
ba tashakor.adresse maile man: arfin@gmx.de