صفحات

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما


چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما
باده از جوش نشاط افتاد و در جوشيم ما

نالهء ما حلقه در گوش اجابت مي‌كشد
كز سحرخيزان آن صبح بناگوشيم ما

فتنهء صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ايم
گر به ظاهر چون شراب كهنه خاموشيم ما

نامهء پيچيده را چون آب خواندن حق ماست
كز سخن فهمان آن لبهاي خاموشيم ما



بي تامل چون عرق بر روي خوبان مي‌دويم
چون كمند زلف، گستاخ بر و دوشيم ما

از شراب مارگ خامي است صائب موج زن
گر چه عمري شد درين ميخانه در جوشيم ما

...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: