صفحات

۱۳۸۷ آبان ۱۷, جمعه

خسته ام


به پیچ و تاب موی من
پنجه نزن ، پنجه نزن
غروب باران زده ام
چنگ به این حلقه نزن
*
گذشتم از وجود خود
دست به دامنم نزن
نگو که بی وفا شدم
سنگ به این خانه نزن
*


سیب سکوت لحظه هاست
گاز چرا نمی زنی؟
روی لبان بسته ام
مُهر ترانه می زنی
*
از هوس یکی شدن
شرم به اوج می زند
روی تن فرشتگان
چشم تو موج می زند
*
کویر لحظه های تب
مرا زِ ریشه می کَنَد
آفت این ساده دلی
تیشه به ریشه می زند
*
به بند بند آرزو
حلقه به حلقه،تو به تو
به خلوتم نشسته ای
کنار من از همه سو
*
کسی مرا صدا نزد
وقت شکستن دلم
کسی صدا نزد مرا
آه ! چه قدر خسته ام
...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: