صفحات

۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

ماجرای نیمه شب


یافتم روشندلی از گریه های نیمه شب

خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب

شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست

جلوه بر من کرد در خلوت سرای نیمه شب

در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا

گنج گوهر یافتم از گریه های نیمه شب

دیگرم الفت به خورشید جهان افروز نیست

تا دل درد آشنا شد آشنای نیمه شب

نیمشب با شاهد گلبن درآمیزد نسیم

بوی آغوش تو آید از هوای نیمه شب

نیست حالی در دل شاعر خیال انگیز تر

از سکوت خلوت اندیشه زای نیمه شب

با امید وصل از درد جدایی باک نیست

کاروان صبح آید از قفای نیمه شب

همچو گل امشب از پای تا سر گوش باش

تا سرایم قصه ای از ماجرای نیمه شب
...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: