صفحات

۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

گریه نکن !


گریه نکن ! عزیز من ! حالا که گریه زوریه

حالا که تنها چاره مون دل دل و صبوریه


تکیه بده به این صدا ، غصه نخور که فاصله

بین نگاه من و تو هزار تا سال نوریه


گریه نکن ! اینه ساز ! خسته نشو از این حضور
از این حضور بی صدا ، از این حضور سوت و کور

خسته نشو ! خسته نشو ! نبض ستاره رو بگیر

عطر ترانه می گذره ، از تو حصار بی عبور


بیا دروازه ی نور رو روی سایه ها ببندیم

وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم


گریه نکن ! عزیز من ! گریه فقط یه مرهمه

کنار این بغض بزرگ ، اشکای ما خیلی کمه


گریه نکن ! چراغ عشق توی ترانه روشنه

جرقه های سایه کش تو این صدا دم به دمه


همتپش همیشگی ! لرزش دستام رو بگیر

برق نگات خط می کشه رو این سیاهی حقیر


توی ضیافت صدا تا ته شعر من برقص

اطلس آواز رو بکش رو سر واژه های پیر


بیا دروازه ی نور رو روی سیاه ها ببندیم

وقتی ممنوعه تبسم ، با لب بسته بخندیم
...ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست: