صفحات

۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

آب و خاک، باد و آتش

بر ماسه ها نوشتم:
دریای هستی من
از عشق توست سرشار
این را به خاطر بسپار

بر ماسه ها نوشتی:
ای همزبان دیرین،
این آرزوی پاکی است،
اما به باد بسپار!

خیزاب تیزبالی
ناز و نیاز ما را
می شست و پاک می کرد!

دریا، ترانه خوان، مست
سر بر کرانه می زد.
وان آتش نهفته
در ما زبانه می زد!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

طبق معمول زیبا بود چلیپا جان
ولی بگو چه خبر شده که تو هم یک شعر و عکس عاشقانه گذاشتی؟

چلیپا گفت...

ناشناس جان این بار رو بر چلیپا ببخش D:ولی حالااز شوخی گذشته عاشق بودن خوبه ولی بشرطی که آدم واقعا عاشق باشه نه که خودشو گول بزنه. در هر صورت ممنون ازدقتت.